بالاخره برگشتیم تهران... هر کدوممون رفتیم خونه ی خودمون...
تو اولین دور همی ای که داشتیم و همه ی بچه ها بودن اون ماجرا رو تعریف کردیم و کلی به محمد خندیدیم... اونم همش میگفت دروغ میگن و من نترسیدم و تابلو بود که یکی اونجا بوده که مارو بترسونه...
سارا هم کماکان معتقد بود که اونجا دوربین داشت و از توی خونه ما رو دیدن و با میکروفن گفتن از اونجا برید...
شیرین هم میگفت: آقا نمیدونم چرا اون جنه لهجه ی شمالی داشت؟!!
امیر: 🫠
تو دو سه تا دورهمی راجع به این موضوع سر به سر همدیگه میذاشتیم...
ما توی دورهمی هامون بازی های مختلفی انجام میدادیم... از جمله صندلی داغ... و واقعا روی صندلی داغ همه چیز رو راست میگفتیم...
یک بار که من روی صندلی داغ نشسته بودم ازم پرسیدن: ماجرای جن چی بود؟!...
و منم ناچارا بر خلاف میلم راستشو گفتم و اعتراف کردم...
بعدش محمد مثل اسپند روی آتیش هی بالا و پایین میرفت و غر میزد: تو روحت من الان ۲ ماهه شب ها نمیتونم بخوابم...
غر های سارا هم نشون میداد که اونم با همین مشکل مواجه شده ولی حفظ ظاهر میکرد...
و اما واکنش شیرین: عه لهجه ی جنه که شمالی بود امیر بود؟ 🤣🤣🤣
امیر: 😶
من: 🚶♂️
+ پایان...
- ۰۳/۱۱/۱۶
ببین کی اینجاست...؟؟؟ :)
دلیل حذف وبلاگ های قبلیت ... :) :) :)
چند شب پیش که بهت قول دادم دیگه دختر خوبی میشم، با نا امیدی گفتی امیدوارم... :)
اما خداییش خیلی دختر خوبی شدم ، خودم خیلی خودمو دوست دارم و خیلی از خودم راضی ام... :)
قول میدم آروم و مودب باشم... :)