زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

روابط...

قدم که میزدم داشتم به رابطه های گذشته ام فکر میکردم...

 

تمام روابط اصلی زندگیم تو این موارد خلاصه میشن:

 

نوجوون که بودم یک دختری بود که دوست داشتم وقتی بزرگ شدم باهاش ازدواج کنم... ولی وقتی بزرگ شدم شوهر کرده بود و دو تا شکم هم زائیده بود... البته همچین هم بزرگ نشده بودم؛ همش ۱۸ سالم بود که شوهر کرد...

 

بعدش تو سن ۱۹ سالگی با یکی دوست شدم و تا ۲۹ سالگی هم باهاش بودم... با اونکه همه جوره با هم مچ بودیم ولی چون با هم تضاد های فرهنگی و اخلاقی داشتیم مسیرمون از هم جدا شد... یکی از بزرگترین اشتباهات هر کسی میتونه نادیده گرفتن اختلافات فرهنگی در شکل گیری یک رابطه باشه... هرچقدر هم با هم مچ باشید ولی اون اختلافات فرهنگی مثل موریانه از درون اون رابطه رو میخوره و پوک میکنه...

 

بعدش از ۳۰ سالگی تا ۳۵ سالگی یک دوست دیگه ای داشتم... اولش مهربون ترین و جذاب ترین دختری بود که تو کل زندگیم دیدم و اصلا فکر نمیکردم که همچین دختر خوب و حرف گوش کنی روی کره ی زمین وجود داشته باشه... ولی بعدش همچین ماتحت مبارکمون رو عنایت کرد که از هرچی جنس مونثه فراری شدم... :) جای زخمش هنوز به شدت درد میکنه !!!

 

بعدش دنبال یک کیس جدید بودم که فقط با هم وقت بگذرونیم... این یک سال اخیر رو با یکی بودم که اوایل خوب بود و بعد کم کم اختلاف های فرهنگیمون مانع از شکل گیری یک رابطه طولانی شد... تو این کیس بود که فهمیدم حتی کوچیکترین اختلاف فرهنگی هم میتونه یک طوفان نابودگر در رابطه باشه...

 

و الان در ۴۰ سالگی که پشت سرم رو نگاه میکنم تنها برداشتی که از روابطم میکنم شکست بوده... شکست هایی که مسبب اصلی همشون خودم بودم... چرا؟ چون انتخاب دقیق و هوشمندانه نداشتم و تو تک تکشون یک انتخاب اشتباه کردم...

 

میخواستم این روابط رو با جزئیات بیشتری بنویسم ولی پیش خودم گفتم گذشته ها گذشته و لزومی نداره بهشون فکر کنم...

 

این روزها تنها چیزی که اذیتم میکنه نگاه پدر و مادرم هست که در ایام پیری با نگرانی و غصه به من نگاه میکنن... اون بیچاره ها فکر میکنن که سالها بعد پسرشون قراره ایام پیری رو با حسرت و تنهایی سپری کنه... نگاه نگرانشون کمی آزارم میده...

  • ۰۳/۱۱/۰۷
  • جنتلمن ..

نظرات (۱۱)

دیر نیست 

کوچه شما هم عروسی میشه 

منم دعوت 

پاسخ:
نه دیر نیست :) ولی خب دیگه حس و حال راه انداختن عروسی تو کوچه نیست :) بیشتر دوست دارم برم عروسی :)

میشه در مورد این تفاوت‌های فرهنگی مثال هم بزنید؟

 

ولی به نظرم الان که بهتر میدونید چی میخواد بگردید و پیداش کنید به نظرم کار آقایون خیلی راحتتره‌ در پیدا کردن فرد مورد نظر:)

پاسخ:
مثلا این کیس آخرم دوست عادی پسر زیاد داشت؛ من روحیاتم با این دوست عادی و روشنفکری های اینجوری جور نیست :)

+ آقایون هم فکر میکنن کار خانوم ها راحت تره :) ولی خب دیگه حس و حالش نیست... بیشتر با دوستای جدیدم گهگداری میرم بیرون و دور هم وقت میگذرونیم... بیشترش رو فعلا خودم نمیخوام :)

اها از این نظر اره ...

 

+ببینید شما الان از یکی خوشتون بیاد میرید بهش میگید و تمام ولی ما نمیشه گفت :D

پاسخ:
چرا نمیشه... شما هم برید بگید... به نظرم مشکلی نداره... اتفاقا من به عنوان یک آقا اگر‌ بدونم خانمی از من خوشش اومده بیشتر جذبش میشم...

از نظر شما راحته ،برای یه خانوم سخته ...درسته مشکلی نداره ...ولی شروع کننده بودن رو ترجیح میدم نباشم حتی اگه کسی باشه که مطمئن باشم همونه که میخوام :,

پاسخ:
خب دیدگاه ها متفاوته :) نمیدونم شاید کار شما درسته و برداشت من اشتباهه :)


+ امیدوارم همونی که کیس مناسبته خودش با پای خودش بیاد تو زندگیتون :)

برداشت من یا شما مربوط به تفاوت جنبه‌های روحی‌مونه که همینم درسته ...

 

+ان‌شاءالله:)

پاسخ:
بله بله کاملا درسته...

+ ان‌شاءالله :)

++ یک چیزی که واقعا حالمو خوب میکنه دیدن روابط عاشقونه بین دو نفر هست :) با دیدنشون جیگرم حال میاد :)

اینکه یه خانم بخواد علاقه اش رو ابراز کنه واقعا کار خیلی سختیه....خیلی سخته:)

فقط در یه صورت میشه شجاعت به خرج داد و اینکارو کرد، اینکه اون آقا رازدار باشه و اینو فاش نکنه و البته از این علاقه هم سوءاستفاده نکنه.....

پاسخ:
خب فاش کنه چی میشه مگه؟ اصلا کجا فاش کنه؟ اثر فاش کردن چیه؟

+ به سو استفاده از علاقه فکر نکرده بودم... آره اگر طرف بیشعور باشه این احتمال هست... ولی خب به همچین آدمی اصلا نباید پیشنهاد داد...

مثلا میشینه پیش دوستاش میگه آره فلانی بدجور منو میخواد و هرهر بخندن.

 

یا اگه یه آقایی پیشش بگه که به اون خانم علاقه مند شده میگه عه اونکه یبار به من پیشنهاد داده بود...

اینا هست متاسفانه :(

پاسخ:
خب فکر نکنم خانم ها اصلا جذب همچین آدمی بشن که بخوان بهش پیشنهاد بدن... اگر کیستون اینجوری باشه و روحیات و اخلاقیات اینچنینی داشته باشه که اصلا بدرد نمیخوره...

نمیدونم قبول دارین یا نه اما متاسفانه دل وقتی گیر کنه نمیتونه ویژگی های منفی رو ببینه. بعضی ها هم خیلی خوب میتونن این ویژگی ها رو مخفی کنن. این باعث اون خانم ندونه و از ترس این اتفاقا دو دل باشه که حرفشو بزنه یا نه

پاسخ:
آره اون بخش مخفی کردن رو کامل درک میکنم... اون کیس ۳۰ تا ۳۵ سالگیم یک جوری یک سری خصوصیات اخلاقی و رفتاریش رو مخفی کرده بود که بعدا از وجودش تراوش کرد اصلا باورم نمیشد این آدم همون آدم باشه :/

اما شخصا معتقدم  علاقه نباید پنهان بمونه. چه مرد چه زن باید بتونن حرف دلشون رو بزنن. 

پاسخ:
نمیدونم... من که اگر از کسی خوشم بیاد طرفم میفهمه که نظرم بهش جلب شده... از چیزی هم ابایی ندارم :)

تو اون سن قطعا تجربه خیلی بالاتره مهارت هم بیشتر

پاسخ:
بله دود از کنده بلند میشه :)

+ ولی دلم میخواست همون زمان که ۲۰ سالم بود بابام یقم رو می‌گرفت با یک خانم مناسب مینشوندم سر سفره عقد :) الان حال و روزم این نبود :)))

منم مثل بقیه دوستان فکر میکنم هنوزم دیر نشده. به نظرم شدنیه اگه خودتون بخوایید....:)

پاسخ:
نه دیگه الان نمیخوام... عادت کردم به این سبک زندگی درب و داغون... بخوام تغییرش بدم هم خودم اذیت میشم هم طرفم رو اذیت میکنم :/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">