+ این پست رو بدون ویرایش منتشر کردم... حس دوباره خوندنش و ویرایش کردنش نبود...
من یک زمانی خارج از ایران بودم... حدود دو سال... تو یکی از بهترین کشورهای اروپا زندگی میکردم... اون زمان دوستی ایرانی داشتم که حدود ۷۰ سالش بود... از زمانی که ۵۸ سالش بود و من ایران بودم همدیگرو میشناختیم تا زمانی که در سن ۷۱ سالگی به رحمت خدا رفت... اواخر عمرش به یک بیماری مغزی نادری که نمیخوام اسمش رو بیارم مبتلا شد و دوران سختی رو سپری میکرد...
نوع بیماریش طوری بود که مغزش مثل ساعت کار میکرد و همه چیز یادش بود و مسائل پیرامون رو کامل و خوب درک میکرد، ولی از تکلم و درست دیدن و حتی راه رفتن باز مونده بود و روی یک ویلچر خیلی پیشرفته اینور اونور میبردنش و کاری نمیتونست بکنه جز اینکه در انتظار مرگ باشه... گوش هاش با صدای سوتی که بصورت دائم توش بود یک چیزهایی میشنید و غذا خوردنش هم توسط یک دستگاه بود...
زن و بچه اش خارجی بودن و هیچ کدومشون فارسی بلد نبودن و تنها کسی که میرفت پیشش و باهاش بصورت یک طرفه به زبون فارسی صحبت میکرد من بودم...
یک کتاب خونه ی خیلی بزرگ از کتاب های ایرانی داشت... یک روز یکی از کتاب هاش رو برداشتم و شروع کردم براش خوندن... اسم کتاب تا جایی که یادمه "شوهر آهو خانوم" بود...
اون کتاب بعد از حدود ۶ ماه تموم شد و چند تا کتاب دیگه آوردم و اسم هاشون رو بهش میگفتم تا خودش انتخاب کنه کدومش رو دوست داره تا براش بخونم... به تنها روشی که میتونست ارتباط بگیره یا با پلک زدن بود (که کشف کرده بودم از زمانی که تصمیم به پلک زدن میگرفت تا زمانی که پلکش شروع به بسته شدن بکنه حدود ۲۰ ثانیه طول میکشید)... نوک انگشت اشاره دست چپش هم خیلی جزئی تکون میخورد و میتونست با تکون دادنش موضوعی رو تائید یا رد کنه...
خلاصه با کتاب هایی که داشت فهمیدم دوست داره کتاب مجموعه شعر های مهدی اخوان ثالث رو براش بخونم... یک سرچ کردم و دیدم مشهور ترین شعر هاش شعر "زمستان" و "پائیز" هستن...
من براش میخوندم و اون هم اشک میریخت...
بخصوص وقتی این بخش ها رو میخوندم:
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون
ابری شود تاریک
ایستد چو دیواری در پیش دیدگانت
نفس کین است پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
++ شعرها رو با تکیه بر حافظه خودم نوشتم... ممکنه بعضی از کلماتش پس و پیش شده باشه... اصل شعر ها رو سرچ کنید و بخونید...
- ۰۳/۱۱/۰۶
این نوشته، این خاطره یا روایت، واقعا عالی بود. خیلی خاص و زیبا بود در عین دردناک بودنش البته.......