زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

راه...

میرفتم شمال عروسی زودتر برمیگشتم خونه :)

  • ۰۳/۱۱/۰۸
  • جنتلمن ..

نظرات (۵)

دل منم عروسی خواستت

البته تازه عروسی بودم

عروسی داییم هم نزدیکه البته :)))

 

پاسخ:
اولین باری بود که عروسی به این خلوتی میدیدم...

برعکس شما من حس و حال عروسی رو ندارم :) حوصله ام سر میره :) آخرین عروسی ای که رفتم عروسی برادرم بود که فکر کنم ۵-۶ سال پیش بود...

+ عروسی دایی خوش بگذره :)

چه قدر شما شبیه https://alonelord.blog.ir می نویسید...بسیار شبیه....

پاسخ:
چون خودشم :)

خب پس کامنتای من رو جواب بدین:)

البته می‌دونم کامنت بعد تعطیل شدن وبلاگ سرنوشت خوبی نداره

پاسخ:
کدوم کامنت؟
شما خودتون رو معرفی نمیکنید؟

امروز مبارک

کامنتهای من در اون وبلاگی که گفتم...قصه این بود که در حالی که نویسنده دیگه نمی‌نوشت من تازه به وبلاگش رسیده بودم و چون تجربه های انسانی ش رو با یه نگاه از بالا، عمیق و خوب تحلیل می‌کرد و به یه برآوردهای کلی رسیده بود، من خیلی دوست داشتم....شبیه حکیما بود:) بعد هم بدون جواب کامنتای من اونجا رو حذف کرد:)

پاسخ:
مرسی ممنون امروز شما هم مبارک‌‌‌‌... (هرچند که دین آبا و اجدادی من با شما فرق داره :) )

+ عه ببخشید من اونجا کامنتی ندیدم... وبلاگم رو بسته بودم ولی بخاطر باگی که بیان داشت حذف نمیشد و از طرفی وبلاگ جدید رو هم نمیشد راه انداخت... این شد کلا چند ماهی بصورت همزمان هم به قبلی دسترسی نداشتم و هم نمیشد وبلاگ جدید راه بندازم... یک‌ سری دوست هم فالو داشتم که بخاطر اون باگ نشد آدرس وبلاگ هاشون رو بردارم و گمشون کردم... به هر حال به این وبلاگ خوش اومدید‌‌‌‌...

++ هدفم از نوشته هام اینه که تجربیات و نگاهم به زندگی رو به بقیه انتقال بدم... یکی از حسرت های بزرگ زندگیم اینه که کسی نبوده تجربیاتش رو به من انتقال بده و باعث شد درد های زیادی رو تحمل کنم... دوست ندارم زخم هایی که خوردم رو در بدن بقیه ببینم... هرچند که همه چیز مشیت خداست ولی خب حداقل با این کارم دل خودمو آروم میکنم...

+++ منتظر کامنت های بیشترتون و خوندن ماجراها و نظرات خودتون زیر پست هام هستم :)

اعتقاد به فرستاده(رسول) و صاحب خبر(نبی) کافیه واسه تبریک این روز شگفت انگیز...

واقعا شگفت انگیزه که اون تنها نور هوشمند مالک عالم تصمیم می‌گیره یه باره دیگه از طریق یه آدم حسابی دیگه به انسانها پیام بفرسته....

واقعا کاش روز بعثت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی رو هم میدونستیم و تبریک می‌گفتیم:)

سلام به همه شون:)

 

که اینجور...حیف شد...این خودکاویها و فکر کردن به تجربه ها و ازش نتیجه گرفتن و به یه فهم جدید رسیدن واقعا شیرین ه ...شبیه حس ارشمیدس و اورکا اورکا گفتنش...

من نوجوون که بودم هر وقت می‌شنیدم یکی می‌گفت از تجربه بقیه و بزرگترها استفاده کنید نمی‌فهمیدم یعنی چی!!

تا این که خودم در حوالی سی سالگی تشنه این شدم که به بقیه بگم من از یک راه رفته سخن میگویم:)....

و دنیا فقط یه ماجرا داره....اون راست فتنه انگیز....

 

پاسخ:
بله بخش اول کامنتتون کاملا درسته... موافقم‌... لذت هم بردم...


+ شنیدن تجربه دیگران اگر ختم به فهم و استفاده بشه بزرگترین برده...

++ شما از خودت بگو... چند سالتونه؟ کارتون چیه؟ (چون دیدم وبلاگ ندارید گفتم بپرسم، کسایی که وبلاگ و اکانت دارن چون ممکنه دوست نداشته باشن بقیه بیشتر بشناسنشون این سوالات رو ازشون نمیپرسم)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">