این همه واسه شمال برنامه ریزی کردم، الان باید دنبال بلیط جنوب بگردم!
این همه واسه شمال برنامه ریزی کردم، الان باید دنبال بلیط جنوب بگردم!
زنگ زده میگه از درد پریودی دارم میمیرم، چکار کنم؟!
احتمالا یا فکر میکنه مردها هم پریود میشن، یا فکر میکنه پزشک زنان هستم، یا از درد زیاد سیمپیچ های مغزش قاطی کرده!
یک کشف جدید کردم... دختری که یک رگش شیرازی و یک رگش جنوبی باشه؛ شبیه س*ک*س*ی لیدی های آمریکای لاتین میشه :)
+ مجموعه توهمات ذهنی جنتلمن ..
اومده میگه میشه امشب برات مراسم بگیرم؟
میگم مراسم چی؟
میگه مراسم مرگ؟
میگم چرا؟
میگه: چون میخوام فراموشت کنم...
تفاوت آدم ها خیلی زیاده، یکی مثل من اصلا تو گذشته زندگی نمیکنه، یکی مثل اون اتفاقات گذشته براش خیلی مهمه...
+ مرگم مبارک...
آخه این همه جا... چرا باید توی گوشم جوش بزنه اونم از نوع حادش... دهنم سرویس شده...
۲ تا گرینچیک و ۲ تا عروس هلندی و ۲ تا مرغ عشق داره، الان میخواد یه دونه کاکادو بخره!
به نظرم باید اون ۶ تا رو بفروشه و بعد این یک دونه رو که کلا متفاوت از اوناست رو بیاره تو خونه...
+ اصلا نمیتونم اینایی که جک و جونور نگه میدارن رو درک کنم...
این روزها خیلی الکی و از روی بیکاری خیابون های تهران رو گز میکنم و وقتم به بطالت میگذره... الافی بد دردیه... با اونکه دوستای خوبی دور و برم هستن ولی حس تنهایی میکنم...
روی یک نیمکت نشستم، یک دختری با ساندویچش الان اومد نشست کنارم و به بهانه تعارف ساندویچ سر صحبت رو باز کرده... داره از دست خواهرش میناله... منم که بی حوصله هستم و با بی حوصلگی حرف هاش رو گوش میدم و سری به نشونه ی تائید تکون میدم... آخه خواهر من به من چه ربطی داره که خواهرت با ماشینت تصادف کرده...
گوشم شدیدا درد میکنه... حوصله ام به شدت سر رفته... خیلی هم گرسنمه... خدایا باز شکرت...
این نیز بگذرد...
توصیه: تو سرما با یک آدم بدقول قرار نذارید...
یکی از خوبی های تنهایی اینه که هر موقع دلت بخواد میخوابی و فرداش هم کسی با سر و صدا کردن بیدارت نمیکنه...
ولی خب، هزار و یک بدی هم داره...