زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

زخم کهنه

همون همیشگی... برای فراموشی درد زخم های بدنم می نویسم...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴۱ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

کشف جدید...

یک کشف جدید کردم... دختری که یک رگش شیرازی و یک رگش جنوبی باشه؛ شبیه س*ک*س*ی لیدی های آمریکای لاتین میشه :)

 

+ مجموعه توهمات ذهنی جنتلمن ..

  • جنتلمن ..
  • ۰
  • ۰

شد؛ نه نشد...

از دیشب منتظر یک خبری هستم.‌.. یک‌ اتفاقی باید بیفته... یک‌ سری کانال های تلگرامی (از این ها که به اصطلاح بهشون میگن کانال زرد) هر ۲ ساعت یک بار میگن فلان اتفاق افتاد، بعد میگن کنسل شد... ۲ ساعت خوشحالم ۲ ساعت ناراحت...

 

+ دیشب ساعت ۱۱ - ۱۱:۳۰ خواستم بخوابم... تا ساعت ۳ خوابم نبرد...

  • جنتلمن ..
  • ۰
  • ۰

یک گوشی دارم خیلی گرونه... یعنی خیلی خیلی گرونه... بعد یک‌ گوشی دوم دارم که کسی حاضر نیست حتی مجانی بهش بدم مال خودش باشه!... خیلی قدیمی هست ولی من هم دوستش دارم هم باهاش کلی راحتم و این گوشی رو یکی از خوش دست ترین گوشی های دنیا میدونم‌...

 

هرجا که میرم وقتی اون گوشی گرونه دستمه طرف باهام مهربون برخورد میکنه... اما برعکس وقتی اون گوشی ارزونه دستمه کسی بهم محل نمیذاره... شاید جمله درست این باشه که بگم: محل سگ بهم نمیذاره...

 

الان تو مترو داشتم با گوشی ارزونم وویس میدادم، بصورت اتفاقی با یک دختری چشم تو چشم شدم، با یک حس منفی توام با اخم چشماشو دزدید... قبل از اینکه وویسم تموم بشه اون گوشیم که تو جیبم بود زنگ خورد؛  گوشی و در آوردم و وویسم رو تموم کردم و بعد جواب دادم و به زبون انگلیسی به طرف گفتم الان تو مترو هستم اجازه بده تو اولین فرصت باهات تماس میگیرم... همون دختره تا لحظه ی پیاده شدنم با ۲ تا چشم قلبی داشت نگام میکرد و چشم از روم بر نمیداشت...

همین چیزها باعث شده که دیگه از کسی خوشم نمیاد و نمیخوام کسی بصورت جدی تو زندگیم باشه... خاطرات تلخ زیادی با پارتنر های اینچنینیم دارم... دلم میخواد... بیخیال از گفتن این بخش پشیمون شدم...

 

پی‌نوشت: ناگفته نماند که احتمالا من خودمم به این مرضی که بهش اشاره کردم گرفتارم...

  • جنتلمن ..
  • ۱
  • ۰

الهی...

ما هم روزی برای خودمون کسی بودیم... الان حتی خدا هم گویا دوستمون نداره...

معتقدم همه ی اینها جزئی از مسیر رشده...

  • جنتلمن ..
  • ۰
  • ۰

پناه...

آرامشم آرزوست...

پناهم بده...

  • جنتلمن ..
  • ۱
  • ۰

کاش بشه‌...

دوست دارم همخونه ام با یکی آشنا بشه و بعدش بگه از اینجا برو... حس میکنم به وجود یکی در زندگیش نیاز داره... از اینکه خوشحال باشه خوشحال میشم... خدا کنه که بشه‌... کاش همه خوشحال باشن و هیچ غمی تو دل کسی نباشه...

  • جنتلمن ..
  • ۱
  • ۰

ناراحتم...

اومده میگه میشه امشب برات مراسم بگیرم؟

میگم مراسم چی؟

میگه مراسم مرگ؟

میگم چرا؟

میگه: چون میخوام فراموشت کنم...

 

تفاوت آدم ها خیلی زیاده، یکی مثل من اصلا تو گذشته زندگی نمیکنه، یکی مثل اون اتفاقات گذشته براش خیلی مهمه...

 

+ مرگم مبارک...

  • جنتلمن ..
  • ۱
  • ۰

چرا اونجا؟

آخه این همه جا... چرا باید توی گوشم جوش بزنه اونم از نوع حادش‌‌‌‌‌‌... دهنم سرویس شده...

  • جنتلمن ..
  • ۰
  • ۰

جنگل...

۲ تا گرینچیک و ۲ تا عروس هلندی و ۲ تا مرغ عشق داره، الان میخواد یه دونه کاکادو بخره!

به نظرم باید اون ۶ تا رو بفروشه و بعد این یک دونه رو که کلا متفاوت از اوناست رو بیاره تو خونه...

 

+ اصلا نمیتونم اینایی که جک و جونور نگه می‌دارن رو درک کنم...

  • جنتلمن ..
  • ۰
  • ۰

این روزها خیلی الکی و از روی بیکاری خیابون های تهران رو گز میکنم و وقتم به بطالت میگذره... الافی بد دردیه... با اونکه دوستای خوبی دور و برم هستن ولی حس تنهایی میکنم...

 

روی یک نیمکت نشستم، یک دختری با ساندویچش الان اومد نشست کنارم و به بهانه تعارف ساندویچ سر صحبت رو باز کرده... داره از دست خواهرش میناله... منم که بی حوصله هستم و با بی حوصلگی حرف هاش رو گوش میدم و سری به نشونه ی تائید تکون میدم... آخه خواهر من به من چه ربطی داره که خواهرت با ماشینت تصادف کرده...

  • جنتلمن ..